اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش مي کردي.تمامي ذرات وجودت، عشق را فرياد مي کرد.
چشمهايم را مي شستي و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي.
نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي تا من بر سکوت نگاه تو
رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم.
اي کاش مي دانستي...
اگر مي دانستي
هرگز قلبم را نمي شکستي
گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است.
اگر مي دانستي
لحظه اي مرا نمي آزردي که اين غريبه ي تنها، جز نگاه معصومت پنجره اي
و جز عشقت، بهانه اي براي زيستن ندارد.
اي کاش مي دانستي...
اگر مي دانستي
همه چيز را فدايم مي کردي .همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي
و سال ها برايش گريسته اي.
اگر مي دانستي
همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي
غرورت را... قلبت را... حرفت را...
اگر مي دانستي
دوستم مي داشتي
همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد.
کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم
و مرا از اين عذاب رها مي کردي
اي کاش تمام اينها را مي دانستي . . .
نظرات شما عزیزان:
|